مهمترین اصل در تربیت چیست؟ در سالهای اخیر با برجسته شدن مفاهیم مادی تربیت موفقیت را هدف گرفته است و طبیعتا موفقیت هم معنایی مادی دارد. همه به دنبال آن رشتههایی هستند که میتوانند پول سازتر باشند؛ اما هدف واقعی زندگی آیا موفقیت مادی است؟ انسان در دنیا با چه چیزهایی سر و کار دارد و برای هر کدام از آنها باید چه ایدهای داشته باشد؟ بسیاری از ما به دنبال تأمین حداقلهای معیشتی، روزهایمان را از دست میدهیم و فرزندان ما را محیط و رسانهها تربیت میکنند و حرف اصلی محیط و رسانه در سالهای اخیر، موفقیت یا به زبان سادهتر پول است. اما آیا پول، همه چیز است؟
همه کودکان در انشاهایشان یک بار به این موضوع رسیده اند که علم بهتر است یا ثروت و طبق عادت، چیزهایی نوشته اند؛ اما کم هستند آنهایی که واقعا به این سؤالات فکر کرده باشند. در سالهایی که در روستا در دوره ابتدایی درس میخواندم، یکی از هم کلاسی هایم در انشایی با موضوع دوست دارید در آینده چه کاره شوید، نوشته بود که من دوست دارم در آینده آمریکا شوم و مردم جهان را بکشم و به هر کس که دلم میخواهد، زور بگویم و این نوع مطالب که سال هاست آن چند خط انشا در ذهن من زنده است. اما چرا محمدصفر این انشا را نوشته بود؟
احتمالا زورگویی یکی از نزدیکان یا دوستان و فشار روانی او از این زورگویی باعث این وضعیت شده بود که او به طور موقت یا دائم به این مسئله فکر کند که خودش باید به مقام فرعون زمانه برسد. انگار در واقعیت آنها که دوستمان دارند و آنها که با ما دشمنی میکنند، هر دو در ساختن واقعیت وجود ما نقش دارند. ماجرای شگفتی است؛ اما انکارناپذیر است که خیلی از ما تربیت شده دشمنانمان هستیم. در این بلوا پیداست که نهادهای تربیتی از خانواده تا مدرسه و دانشگاه و رسانه چقدر کار دارند. وقتی نهاد خانواده کارکرد خودش را درست انجام ندهد، چه کسی باید جای خالی او را پر کند؟
آیا مدرسههای ما برای این جریان آمادگی دارند؟ به طور قطع میشود گفت ما ساختارها را مناسب این قصه نچیده ایم و برای همین نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه تمدنی ما وضعیت مطلوبی ندارد. مهمترین پیش نیاز طراحی ساختارها هم این است که متفکران ما به این برسند که حرف اصلی و مسئله اساسی در تربیت چیست؟ نسبت انسان با خدا و با دیگر انسانها و با طبیعت چگونه باید باشد؟ متنهای مهم و سادهای در این باره باید به عنوان کتاب کار، در دسترس همه ما باشد و مدام هم این متنها باید روزآمد شوند؛ اما آیا الان وضع این است؟
آیا اصولا پدر و مادرها به این فکر میکنند که فرزندشان باید در آینده با دیگران تعامل کند و این دیگران اعم از همسر و همسایه و همکار و همراه و همه حقهایی دارند که این فرزند باید آن را فرا بگیرد؟ حقوق فرزندان و نسلهای جدید ما از نظر تربیتی چیست و چه کسی باید کمیها و کاستیهای پدر و مادرها را جبران کند؟ در شبکههای اجتماعی، این روزها جملهای بسیار میچرخد نزدیک به این مضمون که ما از دست کسانی که خودشان را روان درمانی نکرده اند، باید به روان درمانگر مراجعه کنیم. این قصه، اما زودتر از این آغاز شده است؛ چرا کسی نمیپرسد که چرا ما باید همیشه خودمان را برای مواجهه با بی تربیتها تربیت کنیم؟!